قرارگاه رمضان
 
 

آنقدر که نامه شما مرا خنداند ، خنده بازار مرا نخواندکوتاه اشاره ای میکنم به مهمل بافی شما ، آخرهمان کسانی  که ازآنها خط میگیرد.آنهایی که دشمنیشان برای نظام و اسلام ثابت شده ،آن را باور ندارند و حتی  این فلسفه بافی شمارا یک خیال موهوم و توهمی خارج ازعرف می دانند.فکر می کنم جناب نوری زاد چیز خور شده باشد .لابد چیز خور شده چرا که اینگونه توهمات  ناشی از عقل سالم نیست. یا اینکه خودش  را چیز خوردکرده  تا شاید بتواند برای پس گرفتن اموال مسروقه از دولت آنهم با هنری که فقط ازامثالهم بر می آید ،دست و پایی بزند.

اینبار با عینک شما موارد خواستنی خاتمی را بر می شمریم تا بر همگان روشن شود اینکه جناب نوری زاد با صدای گرفته در عین هنرمندی مظلوم که تمام داراییش هویت فرهنگی اش بود و سالیان سال آنقدر از پس هر امامی که می نوشت ، و هر سربازی که علم می کرد سرش را درآخور بیت المال کرد تا جای که از بس خورد دیگر نتوانست سرش را از آخور بیرون بیاورد ،که اینجا بود عده ای برای نجات جانش که مبادا خفه شود و بمیرد سرش را بیرون کشیدند.

 اما نه تنها نوری زاد  ازاین کارشان قدردانی نکرد بلکه دست به هتاکی و فحاشی زد ، خاتمی را که به مرگ سیاسی رسید، در پس الفاظی که آدم را به خنده وا می دارد ،شعارمیدهد.همه آنهایی که مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه هستند بی کم و کاست طرفدار خاتمی هستند حالا بخواهد چپی باشد یا انحرافی !بخواهد ضد انقلاب باشد یا گروهک .بخواهد اپوزیسیون تشکیل بدهد و برای خاتمی شرط بگذارد که حکومت منهای دینی را مصوب کند یا انجمن سبز برگزار کند و برای  خرابکاری و آشوب و حمله به نوامیس مردم و آتش زدن ساختمانها با شعار جمهوری ایرانی ، طرح و نقشه بریزد.آن وقتی که روی ميز دولت آمريکا، انگليس و رژيم صهيونيستي طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت. پروژه براندازي نرم که مديريتش در خارج از مرزها بود ،با دستان خاتمی بطور جدي‌تر دنبال می شد.بنيادها و مراکز آمريکايي از نيمه دوم دهه 90 به طور قاطع به موضوع برنامه ايران پرداختند و این دقيقا همان سالهايي بود که دوم خردادي‌ها قدرت را در کشور با روی آمدن خاتمی به دست گرفتند.یکی از  اعضای  جمهوريخواه مجلس آمريكا در جمع مراسم راهپيمايي منافقين در 31 خرداد 1378 اعلام كرده بود: «تنها راه حل باقيمانده براي تغيير در ايران، تغيير حكومت مذهبي است. شما هدفي درست، يعني سرنگوني حكومت اسلامي را دنبال مي‌كنيد.و ديگری در همین مراسم خاطرنشان كرد:زمان آن فرا رسيده كه وزارت خارجه آمريكا با حمايت مستقيم از نهضت ملي ايران، سرنگوني حكومت اسلامي را پيگيري كند. و کسانی  که اطراف خاتمی بودند اعضای حقله‌ آئین و کیان در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری تا  در مواقعی به صراحت پروژه‌های طراحان جنگ نرم صهیونیست‌ها را به اجرا در آوردند.حال خاتمی با این  اعوان و انصار نه تنها درداخل کشور بلکه با هزینه های هنگفتی که شما نوری زاد با این اشتهای رانت خواری که دارید بهت زده ماندید ،چرا که آن روزها هر چه توپ و تشر داشتید را نثارشان میکردید و بقولی از قافله عقب ماندید و حال دارید دست به جبرانش می زنید ،که باید گفت دیگر این حنایتان پیش آنها هم رنگی ندارد ، در بین مستکبرین و مستبدین عالم و آنهایی که از آنها حمایت می کنند خواستنی تر است. آنهایی که خوی حیوانیشان را به تمام کشورها گسیل داشته و ساعتی نیست کودکان و زنان بیگناه را به خاک و خون نکشند.

نمونه اش در همین همسایگی خودمان افغانستان و پاکستان یا درعراق ! فلسطین و غزه که جزء دستور کاری شما نیست.البته خیانت به مملکت برای امثال خاتمی مثل آب خوردن است و هر کسی هم از این قماش باشد باید هم ازخاتمی دفاع کند و نباید هم شک کرد یا شاکی شد .آنهایی که امام را خواستند به موزه ببرند و فتنه پیامبرهای دروغین را باب کنند و پیراهن منتظری را به بهانه خونخواهی علم وهنوز پرونده فساد مالیشان به دست قوه قضا نرسیده فرار را بر قرار ترجیح دهند .یا آنهایی که فسادفکریشان آنقدر برای بهائیت و ضد انقلاب خوش آیند بود که حتی پیامبر خود را دروغگو خواندند و قرآن را از جانب خدا منکر و آن را توهمات پیامبر دانستند. طرفداران خاتمی همه آنهایی هستند که به سر بریده امام حسین (ع) هم رحم نکردند و با کف و سوت و سنگ  به استقبالش رفتند.و شعار درود بر خاتمی را در به آتش کشیدن مساجد سر دادند.اوج خيانت اين جماعت طرفدار خاتمی  در حوادث روز عاشوراي ۸۸ دیده شد  كه با مساعدت گروهك‌هاي منافقين، تندر، بهائيت و... عملي شد و چه قشونی براه انداخته و برای آتش کشیدن خیمه های عزا از یکدیگر سبقت میگرفتند.آنهم با سر دادن شعار نفي حجاب در اغتشاشات، حذف اسلام، حمايت از آمريكا و رژيم صهيونيستي در ازاي شعار نه غزه، نه لبنان، و ضديت علني با اصل ولايت فقيه و آتش زدن تصوير حضرت امام(ره)  توسط اوباش سياسي و خياباني، که امثال خاتمي صم بكم نشسته بودند با لبخند همه آنها را هدایت میکردند .

اگرهیچ کشوری خاتمی را به خود راه ندهد مگر نه اینکه خائنین همچون بنی صدریون به نظام جمهوری اسلامی روزی از این مملکت فرار خواهند کرد،شاید  دانمارک  پذیرای او باشد چرا که ملاقاتش با راسموسن نخست وزير سابق و هتاك دانمارك كه از كاريكاتورهاي اهانت‌آميز عليه پيامبر اعظم(ص) دفاع كرد را در پرونده دارد .

چهره برتری که شما از آن دم میزنید تداركات و زمينه چيني آشوب و اردوكشي خياباني طبق نقشه سرويس‌هاي جاسوسي موساد و سيا و ام آي ۶ ریخته بود  و کسی که طبق نقشه خبيث‌ترين و جنايتكارترين مستكبران جهان عمل كرد  باید گفت هیچ فرقی بین اصلاحاتش با اصلاحات رضاخاني و محمدرضايي نبوده و نیست .یا شما نمیدانید که بعید میدانم یا نمی خواهید بدانید و سرتان را اینبار در آخور ضد انقلاب چنان چپانده اید تا شاید از آن هزینه هنگفتی که برای براندازی انقلاب اسلامی در اختیار عوامل داخلی گذاشته اند نصیبتان شود که خلف صالح خمینی(ره) که چون امام دشمن ستیزی و استکبار ستیزیش تا قلب اروپا و امریکا پیش رفته تا جاییکه سردمداران جنایتکار را به عجز و التماس کشانده و دست به دامان کشورهای محقر و دست نشانده ای همچون ترکیه برای مذاکره کرده است !از کشورهای عربی در این بیداری اسلامی که آنهم از خطابه های حضرت آقا خط و نشان میگیرند و برسرنگونی دیکتاتورها با شعار الله اکبر می تازند می گذریم .فقط به این نکته بسنده میکنم در محبوبیت رهبری همان بس که سردبیر مجله معروف نیوزویک و از مشاوران ارشد دولت آمريكا كه دشمني خاصي با جمهوري اسلامي دارد، بيان كرده که آيت‌الله خامنه‌اي محبوب‌ترين سياستمدار در ميان ملت ايران استمردمی که فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی و قومیتی، تنها یک نفر را به عنوان "فصل‌الخطاب" قبول دارند و ملاک‌شان برای انتخاب سایر مسئولان هم میزان نزدیکی فرد موردنظر به این حبل‌المتین است. و درآخر جناب نوری زاد این را بداند خاتمی و همپیمانان و همفکران اومثل  ویروس ضعیف شده ای بودند که جمهوری اسلامی را در مقابل تمامی نقشه های شوم دشمنان اسلام ونظام واکسینه کردند.  

 

خدانگهدار تا شنبه آینده ، یادت باشه سیه رو شود هر که در او غش باشد

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 21:20 :: توسط : علی


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 20:32 :: توسط : علی

من شما را نماینده جنبش سبز می‌دانم و خساراتی که کشورم ایران در طول ۸ ماه از ۲۲ خرداد تا ۲۲ بهمن متقبل شد را می خواهم از شما مطالبه کنم. البته شما می‌توانید با جسارتی که در ادبیات نوشتارتان هویدا است در کلامتان نیز هویدا کنید و اعلام کنید که من نماینده جنبش سبز نیستم که آن وقت دوباره باید بنویسم که این هم بماند.

نه من مثل جنابتان تسلط به ادبیات دارم و نه چون شما از معرفی خود به یهود افتخار می‌کنم. البته ناخشنودم از اینکه ادیبی چون شما در تمثیل خود تواضع می‌کند و خود را یک یهودی بد سابقه و بدکار معرفی می‌کند اما چه کنم که شما اینگونه می‌پسندید.
از آنجا که باید پسند شما را محترم بشماریم، ما هم با همان عنوان یهودی بدکار شما را خطاب قرار می دهیم. البته شاید دیر شده باشد اما به یاد آن ضرب المثل معروف "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.می‌خواهم تیر خلاص را همین ابتدا بزنم البته اگر داد و قال راه نیاندازید و از فردا قلم بدست نشوید و نخواهید فرزندان جمهوری اسلامی ایران را متهم به جرمی ناآشنا کنید. بگذریم و بپردازیم به آن یک تیر خلاص که حرفش را زدیم.اینکه آزادانه در کار هفتگی خود قرار داده‌اید که نامه‌ بنویسید به قول ما به امام خامنه‌ای و به قول شما به رهبر گرامی نشانه چیست؟ اینکه در سال ۸۸ چه گذشت و حق با که بود که خودتان هم می‌دانید با که بود ولی رویی برای بیانش ندارید، بماند. اینکه در چنین شرایطی حرف از لغو انتخابات می‌زنید نه برگزاری بهتر انتخابات این هم بماند. این هم بماند که چگونه نمی‌بیند اصلاح طلبانی را که از مرکز و حاشیه این جغرافیای پهناور برای حضور در انتخابات، خود را به وزارت کشور می‌رسانند.
همه این بماندها، بماند که انشاءالله در فرصت مناسب اگر شما مایل بودید همه اتهاماتی را که من، شخصا که نماینده هیچ حزب و جریانی نیستم الا حزب الله از شما که خود را یهودی بدسابقه معرفی کرده‌اید در دادگاهی منصفانه مطالبه کنم.

من شما را نماینده جنبش سبز می‌دانم و خساراتی که کشورم ایران در طول ۸ ماه از ۲۲ خرداد تا ۲۲ بهمن متقبل شد را می خواهم از شما مطالبه کنم. البته شما می‌توانید با جسارتی که در ادبیات نوشتارتان هویدا است در کلامتان نیز هویدا کنید و اعلام کنید که من نماینده جنبش سبز نیستم که آن وقت دوباره باید بنویسم که این هم بماند.

اما یک نکته‌ای که در نامه شما گوشه چشم ما را به خود مشغول کرده بود بحث شفاف نبودن مواضع پولی ولی امر مسلمین بود. البته شما نوشته بودبد شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین اما از آنجابی که شیعه قائل است که این صفت تنها برازنده حضرت علی (ع) است ما از معادل آن استفاده کردیم.به بنده حق دهید که از این نکته به راحتی هجده نکته‌ ذکر شده در نامه‌تان نگذرم و ننویسم که این هم بماند چون اگر بماند بیم این دارم که در روزگار نه چندان دور از سند همکاری شما با دشمنان قسم خورده ایران اسلامی پرده برداری کنیم.نمی‌نویسم که این هم بماند چون در نکات قبلی شما احتمال جهل را بسیار بالا می‌پنداشتم اما در این نکته بوی عناد به مشامم می‌رسد. البته بی‌معرفتی است که در این زمینه نیز از جهل هم حرفی به میان نیاورم. در کلام بالایم سوءظن بر حسن ظنم غلبه داشت اما می‌خواهم مثبت بیاندیشم و پندارم که جنابتان از روی جهل اینگونه قلمتان را به حرکت درآورید. برای همین می‌خواهم از یک سخنرانی واقعی برایتان سخن بگویم. سخنرانی آقای مهاجراتی در یکی از دانشگاه‌های انگلیس.
نمی‌دانم وی را می‌شناسید یا خیر. نمی‌دانم فیلم این سخنرانی را دیده‌اید یا خیر. البته اگر ندیده‌اید امکان دیدنش بسیار آسان است اما اطمینان کنید به نوشته ما چون در این سخنرانی آقای مهاجرانی، اولین وزیر دولت آقای خاتمی به صراحت می‌گوید "من آیت‌الله خامنه‌ای را خوب می‌شناسم و می‌دانم که در تمام کارنامه‌ اقتصادی خود و اقوامش، نقطه سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم نمی‌توان یافت."
دو حالت دارد. یا اینکه آقای مهاجرانی دچار توهم شده است که برای رهبری که به آن منتقد است و آن را قبول ندارد توصیفی مخالف وصف شما می نویسد و یا اینکه شما راست می گویید و حقیقت، تصدیق گفتار شماست.

طبق یک قاعده اسلامی که از کلام امیر المومنین برداشت کردیم البته نه مانند برداشت شما که مثال دادگاه امیرالمومنین با آن یهودی را مصداقی قرار دادید برای عذرخواهی ولی امر مسلمین از مردم.قبل از آنکه آن قاعده را مطرح کنم خالی از لطف نمی‌بینم که اشاره کنم آقای نوری زاده دادگاه امیرالمومنین و آن یهودی بدکار که شما خیلی علاقمند بودید خود را جای وی معرفی کنید در رابطه با زره و مسئله شخصی بوده است. در ضمن در صحنه ای که شما آن را به اشتباه تقسیر کردیده‌اید امیرالمومنین از آن مرد یهودی شکایت داشته است. اما برگردیم به آن قاعده که حتما جنابتان آن را شنیده‌اید. شاید خودتان زودتر فهمیده باشید که منظور چیست. آری البیته علی المدعی ، آقای نوری زاد شما مدعی شفاف نشدن شده‌اید. آیا بینه‌ای هم در راستای اثبات حرفتان دارید که اگر داشتید مطمئن بودم که از انتشار آن دریغ نمی‌کردید.

بگذریم و بپردازیم به انتهای ماجرای که برادر یهودی حضرت خامنه‌ای نه بر حکومت ایران که بر دل‌های ملت ایران فرمانروایی می‌کند. نمی‌دانم چگونه است که این عشق و ارادت را نمی‌بینید.

روح الله متقی مجد 8 بهمن 1390


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, :: 20:27 :: توسط : علی

ابوالقاسم طالبي متولد 1340اصفهان، فارغ التحصيل حقوق قضايي است. وي فعاليت هنري را با نگارش قصه هاي كوتاه آغاز كرد و نخستين نمايشنامه اش را با نام «آن كس كه نداند» در اصفهان نوشت و پس از ساختن چند فيلم كوتاه ، فعاليت در سينماي حرفه اي را سال 1371 با دستياري كارگردان در فيلم «بر بال فرشتگان» به كارگرداني جواد شمقدري آغاز كرد. او صاحب امتياز و مدير مسئول هفته نامه «سينما ويدئو» است و کارگرادان فیلم قلاده‌های طلا است که فیلمش با فشار پدرخوانده های سینمایی کشور مجوز ورود به بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر را دریافت نکرد؟

قبل از نقد «قلاده های طلا» فی المجلس باید گستاخی ابولقاسم طالبی را ستود که هر کارگردانی اصولا جرات دست به یقه شدن با فتنه ۸۸ و نزدیک شدن به ماجرای نفس گیر و سخت حوادث بعد از انتخابات را ندارد. جگر کردی جناب کارگردان. فیلم فتنه را ساختن، کاری به مراتب سخت تر از ساختن فیلم در حوزه ۸ سال دفاع مقدس است. از پلشتی بعثی ها گفتن، هنر نیست؛ هنر آن است که تو شهامت کنی و از زشتی بعضی ها حکایت کنی و البته برای خودت دردسر بخری ! و شر درست کنی ! الحق که گستاخی می خواهد درافتادن با بعضی ها. همان بعضی ها که همه جا، حتی در اداره های جمهوری اسلامی آدم دارند، اما خودشان و خاندان شان آدم دشمن اند و دور گردن شان و گردن کلفت تر از کرگدن آقازاده های شان، آنچه عیان است قلاده های طلا است. جناب آقای طالبی! خواهر و برادر فیلم قلاده های طلا همین ماییم… مایی که ساده و بی ریا نشان مان دادی. مایی که در میدان هستیم، اشتباه هم می کنیم، اما دشمنی با دوست نمی کنیم. مایی که شاید در کف خیابان، رودرروی هم شعار بدهیم، اما هرگز دور گردن مان، قلاده نمی اندازیم. مایی که یک ملتیم. مایی که ۴۰ میلیون رای را قبل از این و آن، به آسایش و امنیت این وطن می دهیم. آقای کارگردان! آدمی زاد، تا پلاک شهدا را دارد، قلاده دور گردنش نمی اندازد. تو اما بر گردن کسی، قلاده نیانداختی! کار سیا بود! تو فیلم نساختی! قلاده های طلا واقعیت بود! ما همه، بازی کرده ایم بارها در فیلم تو. از مای دوست، تا مای دشمن. در قلاده های طلا هر کسی نقش خودش را عاقبت پیدا می کند. اینکه بر گردن یکی، قلاده است و آن دیگری، پلاک، تقصیر دوربین تو نیست، که فتنه ۸۸ را از نزدیک، روایت کرد. جناب طالبی! گستاخی ات را شکر!!… و خدا قوت به شجاعتت!! نگذار خواب مان ببرد؛ زود به زود بیدارمان کن و باز هم بر دهانه آتشفشان، پهن کن بند و بساط کارگردانی ات را، که از نظر ما، جلاده های بلا باید توقیف شود، نه قلاده های طلا ...

آخرش یکی پیدا شد یک چیزی درباره فتنه ۸۸ بسازد و پته فتنه گران و اربابانشان را بریزد روی آب. قلاده های طلا که به واقع صریح ترین و رک ترین فیلم سیاسی سال های پس از انقلاب اسلامی است، طی ماه هایی که ساخته و پرداخته شد، با حملات و تهاجم زیادی چه از جانب دشمنان و فتنه گران، و چه از جانب مثلا دوستان ! رو به رو شد. جالب این بود، آنانی که دو سال پیش در خیابان های تهران سطل زباله به آتش می کشیدند و فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می دادند، یک بار دیگر نشان دادند که پایش بیفتد، در زمینه فرهنگی، خودشان از هر دیکتاتور و مستبدی سرتر هستند!برخوردهای خشن وحشیانه، موضع گیری های تند و متعصبانه فتنه گران را، پیش از این در برابر فیلم سینمایی "اخراجیهای ۳" دیدیم که همه توان خود را به کار گرفتند تا با آن مقابله کنند. از فحاشی و تحریم گرفته یا علم کردن فیلمی غیرسیاسی که هیچ ربطی به فتنه نداشت، برای مقابله با فروش اخراجیها، تا کپی برداری غیراخلاقی و انتشار سی.دی غیرقانونی برای مقابله با استقبال مردمی از اخراجیها که الحق مردم هم استقبال خوبی از آن نشان دادند و فتنه گران همچنان در سوز و گداز خود باقی ماندند. چند روز گذشته، فتنه گران دندان های خود را برای مقابله با فیلم "قلاده های طلا" نشان دادند و خط و نشان کشیدند که اگر این فیلم پخش شود ما فلان می کنیم و چنان! سینما به هم می ریزیم و ...! پس از مرگ کودک ناقص الخلقه فتنه ۸ ماهه سال ۸۸ شاهد بودیم، که هر از چندگاهی، صدایی از خود بروز می دهند بلکه عده ای ساده لوح باورشان شود جنبش سبز لجنی گنجی و موسوی، کروبی و گوگوش، رجوی و پهلوی، نوری زاد و نوری زاده، بی.بی.سی و اسرائیل همچنان زنده است و همین اندک، خیلی بیشمارند!

 آن قدر که خودشان نمی توانند همدیگر را به حساب آورند و تاب تحمل یکدیگر را از کف داده اند.متاسفانه برخی مسئولین ذی ربط نیز با فیلم قلاده های طلا برخوردی خلاف آن چه تصور می رفت، انجام دادند و از اکران آن جلوگیری کردند که جای بسی تامل و توجه دارد. باوجودی که گفته می شود اصلاحات بسیاری در قلاده های طلا صورت گرفته، ولی ظاهرا همین ته مانده هم مجوز نمایش نگرفته است. ضمن خسته نباشید به برادر عزیز و متعهد ابوالقاسم طالبی و همه عوامل و دست اندرکاران فیلم، از فیلمبردار و هنرپیشگان گرفته تا همه آنهایی که هر یک به نوعی در به انجام رساندن این اتفاق بزرگ سیاسی سینمایی تاریخ سینمای ایران شریک بودند، سوالاتی در ذهنمان نقش بسته که بد نیست کسی پاسخ گوید:

سوالات وبلاگ نویسان ارزشی ایران اسلامی از مسئولان جشنواره فیلم فجر:

1- مگر شورا یا گروهی قبل از صدور مجوز ساخت فیلم، فیلمنامه را نمی خوانند تا اگر قرار است اصلاحاتی صورت بگیرد، همان جا روی کاغذ انجام گیرد نه بعد از صرف هزینه کلان و ساخت فیلم؟

2- مگر نه این که طی ۳۳ سال گذشته، بزرگ ترین ضربات به نظام، از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی گرفته تا انفجار و شهادت رجایی و باهنر رئیس جمهور و نخست وزیر، و دیگر ترورها و بمب گذاری ها، توسط عوامل نفوذی دشمن و بخصوص منافقین صورت گرفته است؟ پس چطور است که نشان دادن خیانت نفوذ این جنایت کاران، مشکل دارد ؟

3-آیا نباید در تاریخ ثبت شود که خائنان، چه ظلم عظیمی در حق ملت ایران و بخصوص خانواده، همکاران و همرزمان خود روا داشته اند؟

 خواستیم خسته نباشیدی گفته باشیم به عواملی که بخصوص در شب های ماه مبارک رمضان، از افطار تا سحر زحمت کشیدند و این فیلم را به این جا رساندند. مخصوصا آقای طالبی با آن قلب خسته و شکسته اش که زیر تیغ جراحی هم رفته، ولی بجای استراحت و خوش نشینی، احساس وظیفه کرده و همچنان میدان دار دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب اسلامی است ، به قول امام راحل ما مامور به انجام وظیفه هستیم نه مسئول نتیجه.بدون شک، آقای طالبی و دوستان و همکارانش، آن چه را وظیفه خطیر خویش در پرده برداری از چهره کریه منافقانه فتنه ۸۸ داشتند، انجام دادند؛ حال ادامه این کار بسته به نظر و نگاه مسئولین امر است.

امیدوارم با تدبیر و دوراندیشی مسئولین امر شاهد نمایش عمومی این فیلم ارزشمند باشیم.قلاده‌هاي طلا» قله سينماي ايران در سال 1390 است: يک تابلوي مينياتوري جهان‌نگر درباره هشت ماه دفاع از جمهوريت نظام اسلامي؛ يک نخ تسبيح براي ذهن‌هايي که نتوانسته‌اند تکه‌هاي وقايع نفس‌گير فتنه 1388 را به هم وصل کنند و يک دروازه اميد براي دل‌زدگان از افسردگي سينماي ايران.ابوالقاسم طالبي در قلاده‌هاي طلا توانسته با کشف ضرباهنگ درخور سينما، ماجراهاي بسياري را به نمايش بگذارد و حرف‌هاي زيادي بزند: جاسوسي خبره، زخم‌خوردگاني در کمين، اشراري سرکش و خيانت‌کاري در لابه‌لاي مردمي فريب‌خورده به جنگ جمهوريت آمده‌اند تا شکست خود در صندوق‌هاي رأي را در کف خيابان جبران کنند.تصويرسازي استادانه طالبي از اين کشمکش جبهه باطل با جبهه حق، قلاده‌هاي طلا را به اثري پرکشش، جذاب و پرمخاطب بدل کرده است. جذابيتي که تلفن همراه رئيس جمهور علي عطشاني و در انتظار معجزه رسول صدرعاملي؛ آن را در رؤياهاي شبانه‌شان آرزو مي‌کنند.ابوالقاسم طالبي با بازي گرفتن از صدها بازيگر در صحنه‌هاي اردوکشي خياباني، نشان داده که به خوبي از پس اين آزمون دشوار کارگردانان برمي‌آيد. آزموني که البته کمال تبريزي و ابراهيم حاتمي‌کيا در آن مردود شده‌اند.

از سوي ديگر، نمايش ديدني تعقيب و گريز جاسوسان بيگانه با مأموران وزارت اطلاعات، صحنه‌هاي ديدني را خلق کرده‌ است. و بايد در سالن سينما نشسته باشي تا صداي آزاد شدن نفس‌هاي حبس‌شده را بشنوي.طالبي با پذيرش خطري محتمل، به مساله نفوذ بيگانگان درسيستم امنيتي پرداخته و حتي براي دشوارتر کردن آن، در ميان مديران رده‌ بالاي چشم امين نظام به دنبال اين جاسوس گشته اما سياوش‌وار، از اين آتش خودافروخته بيرون آمده. آنگونه که نه تنها با ديدن قلاده‌هاي طلا از اعتماد بيننده به وزارت اطلاعات کاسته نمي‌شود بلکه با نمايش چشمان هميشه بيدار وزارت و اتاق فرماندهي عمليات و اشراف امنيتي آن، ابهتي دو چندان به سربازان گمنام امام زمان (عج) بخشيده مي‌شود و اطميناني در عمق ضمير ناخودآگاه مخاطب خود ايجاد مي‌شود که وزارت اطلاعات يک سازمان مرده پاستوريزه نيست بلکه سازماني زنده و هوشمند است که حتي در شرايط خطرناکي چون خيانت، هوشيارانه عمل مي‌کند و در گامي رو به جلو، اين تهديد فلج‌کننده را به فرصتي آينده‌ساز تبديل مي‌کند.اينجاست که بيننده فيلم، تازه به يکي از زمينه‌هاي موفقيت‌هاي وزارت اطلاعات پي مي‌برد. سازماني که در اثر ضربه دشمن، نه تنها فلج نمي‌شود بلکه همين ضربه را به فرصتي براي کشف شبکه‌هاي جاسوسي او در منطقه تبديل مي‌كند.

ابوالقاسم طالبي در قلاده‌هاي طلا به خوبي نتايج بي‌تدبيري نخبگان سياسي در کشاندن طرفداران خود به خيابان‌ها را به تصوير مي‌کشد و تصريح مي‌کند که اکثريت طرفداران ميرحسين موسوي و مهدي کروبي، از دل‌بستگان به نظام هستند. او علت حضور پرشمار آنان در راهپيمايي اعتراضي 25 خرداد 88 را بيان مي‌کند و از سوي ديگر نشان مي‌دهد كه اين عدم پايبندي به قوانين، چگونه عملکرد دستگاه امنيتي را با اختلال مواجه مي‌سازد و فرصت را براي سوء‌استفاده آشوبگران مهيا مي‌کند.

او حتي آشکارا چگونگي مرگ شهدا و کشته‌هاي وقايع پس از دهمين انتخابات رياست جمهوري را نمايش مي‌دهد و در گامي جسورانه به ترور ناجوان‌مردانه ندا آقاسلطان اشاره مي‌کند.هنرمندي طالبي در روايت اين‌همه ماجرا در بستري از درام و استفاده درست از ستاره‌هاي سينما، نقطه اوجي را ايجاد مي‌کند که تماشاگر فيلم را، به تشويق او وامي‌دارد. آن‌چنان که دو بار، به‌پا مي‌ايستد و براي او، به آفرين، دست مي‌زند.ابوالقاسم طالبي در قلاده‌هاي طلا، کارگرداني جديد را به اهالي سينما معرفي مي‌کند. کارگرداني که بر خلاف بسياري از هم‌صنفان خود، سياست را بصيرانه مي‌شناسد و هنرمندانه و عمارگونه روايت مي‌کند.بنابرين مي‌توان گفت جذابيت‌هاي هنري فيلم در کنار کشش موضوعي آن، فروشي تاريخي و رکورد شکن را براي قلاده‌هاي طلا قابل پيش‌بيني مي‌سازد. استقبالي که به جامعه سينمايي خواهد گفت مي‌توان بدون ابتذال، هم به فروش در گيشه نظر داشت و هم، بر بصيرت مردم افزود،از سوي ديگر، نمايش قلاده‌هاي طلا در سينماهاي کشور نه تنها خانواده‌هاي قهرکرده به سينما را به سوي آن خواهد کشيد بلکه، با تکميل تحليلهاي وقايع پس از انتخابات، به مخاطب بصيرتي را هديه خواهد کرد تا در صورت بروز فتنه‌هاي بزرگتر با منشأ يا کمک خارجي، هوشيارانه‌تر عمل کند.و حالا، در اين روزهاي پر شور، شکرگزار خداوند قادریم که پس از يک دهه، ابوالقاسم طالبي جديدي را مي‌بينم. سيمرغي پرکشيده از دل آتش فتنه 88، با شهامت و هنرمندی اوج گرفته.خوشحالیم این هنرمند بسیجی ، با تعهد و تخصص خود توانست پدیده فیلم فجر سالگرد 33 سالگی انقلاب باشد.

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

 

وبلاگ نویسان ارزشی ایران اسلامی - 22 بهمن 1390

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 بهمن 1390برچسب:قلاده های طلا+ابوالقاسم طالبی+فیلم فجر+33 سالگی انقلاب+فتنه88, :: 1:7 :: توسط : علی

پیش نوشت:

14 بهمن 90 ... روزی که در خاطرم خواهد ماند

رهبرم قاطع سخن گفت و دلم را شـاد کرد

قـــاطـــعــانه لــرزه بـــر اردوگــــه بـیداد کرد

بـــا تـــوکل بر عنـــایت ها و الــــطـــاف خـدا

در نماز جمعه چون جدش علی.ع فریاد کرد

سرفـــرازم از خـــروش و اقــتــــدار رهــبــرم

قدرت پــــوشــالی دشمن هـــمه بر باد کرد

پس نوشت:

سلامتی امام خامـنـه ای صلوات

اللــهم صـل علی محمد و آل محمد  و عجل فرجهم و اید قائدنا الخامنه ای


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 13:14 :: توسط : علی

از زبان بسیاری از کسانی که به مقتضای سن‌شان فضای زمان انقلاب و پیش از آن را درک کرده‌اند راجع به مهارت آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی حرف‌هایی شنیده ام حتی کسانی که مخالفِ کلیت نظام هم بوده اند به این امر صحه گذاشته اند. بعد از شهادت استاد مطهری هم گروه‌هایی به حضرت امام مراجعه می‌کنند برای جایگزین کسی که جای خالی شهید مطهری را پر کند و امام به دانشگاهیان آیت الله خامنه ای را معرفی می‌کنند. در موارد متعددی هم در صحیفه، حضرت امام خمینی(ره) تعبیراتی در خصوص ایشان دارند. از جمله :

شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا، رئیس جمهورها و سلاطین و امثال اینها، یک نفر را مثل آقاى خامنه ‏اى پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى‏‌اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى‏ کنید. ایشان را من سالهاى طولانى مى‏ شناسم، و در آن زمانى که اوّل نهضت بود ایشان وارد بود و به اطراف براى رساندن پیامها تشریف مى‏ بردند، و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان حاضر واقعه بود همه جا، تا آخر و حالا هم هست. یک نعمت خدا به ما، این است که داده .. 
صحیفه امام، ج‏۱۷، ص: ۲۷۳

به نظرم دو ویژگی بارز ره‌بر انقلاب در سخنرانی‌ها بخصوص خطبه‌های نماز جمعه، یکی لحن بیان شیوا و صریح و دیگری بیان مفاهیم مهم در قالب کلمات ساده است. در مورد ویژگی اول خوب شاید کسانی دیگر هم باشند که سخنانشان چنین خصوصیتی داشته باشند اما معمولاً صراحت و شیوایی ممکن است باعث شود مفاهیم سطح پایین‌تری بیان شود. اما سخنرانی‌های آیت الله خامنه ای در عین شیوایی و صراحت دارای عمق هست. به طوری که معمولاً بعد از سخنرانی‌های نماز‌جمعه بسیاری از گره‌های مبهم مطرح شده باز شده و خط و مشی شفافی عرضه می‌شود و در عین حال پیام‌های مهمی به دشمنان رسانده می‌شود.

همانطوری که انتظار هم می‌رفت خطبه‌‌های امروز جمعه ۹۰/۱۱/۱۴

 هم دارای تمامی این خصوصیات بود و البته بعلاوه‌ی ویژگی‌ همیشگی ره‌بر ایران یعنی طراوت و نشاط ! از خدا پنهان نیست از شما هم چه پنهان بعد از اجلاس بیداری اسلامی و جوانان به حال و هوای جوانان انقلابی دیگر کشورهای اسلامی غبطه می‌خوردم. اما امروز به خوبی فهمیدم اگر ما جوانان، مسولین، و تمامی سخنرانان و ائمه‌ی جمعه در حال و هوای فکری نشاط آور ره‌بر انقلاب قرار بگیریم دیگر شاهد چنین غبطه‌هایی نخواهم بود!
در چند جا در همین خطبه‌ها هم ره‌بر انقلاب اشاره داشتند به عدم توجه به اتحاد و همدلی و مشغول شدن به فرعیات، و گله کردند از اینکه برخی مسائل که نشان از پیشرفت دارد مطرح نمی‌شود. به نظرم بسیاری از ما و مسولین و خطباء مدت‌هاست به این آفات گرفتار شده‌ایم و این است که احساس نشاطی که باید بشود، نمی‌شود. امیدوارم از ما جوانان گرفته تا روزنامه نگاران تا سیاسیون و خطباء با الگو گیری از ایشان سعی کنیم بیشتر فضای نشاط و امید را گسترش دهیم.

نماز جمعه تهران

اما در مورد محتوای بیانات ره‌برمان حرف‌های گفتنی زیاد است. از اینکه ایشان برای دومین بار علاوه بر پیشرفت‌ها به ضعف‌ها هم اشاره داشتند و تاکید کردند نباید ضعف‌ها را انکار کرد که این کار به "نهادینه شدن" ضعف‌ها خواهد انجامید.  از اینکه صراحتاً به دنیا طلبی مسولین اشاره داشتند و از عدم رسیدن به عدالت مد نظر اسلام گله کردند. از نامه‌ی "اوباما" و پاسخ به آن سخن گفتند. در خصوص انتخابات هم درباره ردصلاحیت‌‌ و تایید صلاحیت‌ها اشاراتی داشتند که آنرا قبلاً هم بارها به شورای محترم نگهبان تذکر داده بودند و البته در آخر هم تاکید دوباره بر اینکه "قانون" حرف آخر را می‌زند.اشاره به این نکته‌ی مهم که مسولین ضعف‌ها را گردن هم نیاندازند و این تواضعِ البته عین واقعیت که ره‌بری هم اگر اشتباهی داشت می‌پذیرید و بیان آن که الگویی برای سایر مسولین باشد. در مورد تحریم‌ها و تاثیر آن بر افکار عمومی هم نکته‌ی جالبی بود اینکه وقتی آنرا در بوق و کرنا کنند که می‌خواهیم ایران را وادار به عقب‌نشینی کنیم و ایران هم که عقب‌نشینی نمی‌کند، باعث تحقیر در چشم ملت‌های خودشان می‌شوند.

و به نظرم اوج سخنان آنجایی بود که به قضیه‌ی بحرین اشاره فرمودند:

"ایران هرجا دخالت کند صریحاً اعلام می‌کند. برای مثال ما در ضدیت رژیم صهیونیستی دخالت کردیم که نتیجه آن هم پیروزی در جنگ‌های ۳۳ روزه و ۲۲ روزه شد. بعد از اینهم هر کس با رژیم صهیونیستی مخالفت کند پشتیبان او هستیم و کمکش می‌کنیم.  اینکه حاکم جزیره بحرین اعلام میکند که ما در این کشور دخالت می‌کنیم حرف نادرستی است  چرا که اگر در قضیه بحرین دخالت می‌کردیم ماجرا جور دیگری می‌شد."

بیان چنین سخنان و تهدید صریحی را باید در چارچوب فضای کنونی جهان و در مقابل تهدیدات مضحک اسرائیل تحلیل کرد. فی‌الواقع وقتی ره‌بر انقلاب چنین صریح از نابودی اسرائیل سخن می‌گویند و رسماً اعلام می‌کنند ما حمایت می‌کنیم از مبارزان با اسرائیل یعنی رشته شدن تمام پنبه‌های رسانه‌های آنان و اینکه این هم ته حرفی که شما می‌خواهیید بگویید را خودمان گفتیم، حالا هرکاری می‌توانید بکنید، بکنید! و این نشان از اشراف ره‌بر انقلاب از اوضاع و احوال و بلوف زنی‌های کودک زشت منطقه دارد که قطعاً در چند روز آینده شاهد گسترش بازتاب‌های وسیعی که از همین‌حالا هم شروع شده خواهیم بود. و البته "آل خلیفه" را هم یکی با کاردک از روی زمین جمع کند لطفاً

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبعدازنوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 • عکس، تصویری است که خبرگزاری رویترز برای بازتاب بیانات ره‌بر انقلاب استفاده کرده است و مربوط به همین جمعه می‌باشد
از رویترز بعید بود چنین عکس گویا و پر از مفهومی را قرار بدهد. ولی خوب دمش گرم؛ عکس عالیه!


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 13:4 :: توسط : علی

 

گیرم پدر یک آدم فرضیست، باشد     تا کی فشار خون مادر بیست باشد؟
توی کتابم هر چه بابا آب می داد     مادر نشانم عکس توی قاب می داد

 

اینجا کنار قاب عکست جان سپردم     از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم
یک بار هم از گیرودار قاب رد شو     از سیم های خاردار قاب رد شو

 

برگرد تنها یک بغل بابای من باش   یا یک بغل برگرد تنها جای من باش
ای دست هایت آرزوی دست هایم      ناز و ادایم مانده روی دستهایم
 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 12:57 :: توسط : علی

آیا کسانى را که مى‏‌پندارند به آنچه بر تو و آنچه (بر پیامبران) پیش از تو نازل‏‌ شده است، ایمان آورده‏‌اند نمى‏‌بینى که مى‏‌خواهند داورى را نزد طاغوت (وحکّام باطل) ببرند، در حالى که مأمورند به طاغوت، کفر ورزند. و شیطان مى‏‌خواهد آنان را گمراه کند، گمراهى دور و درازى! (نساء/۶۰)

جناب آقای مهندس احمد منتظری فرزند  حاج شیخ حسینعلی منتظری

 

سلام علیکم

 

یادم می‌آید از اوائل طلبگی، با شنیدن نام پدر بزرگوارتان اولین چیزی که در ذهنم نقش می‌بست، توصیه و تاکید فراوان ایشان به مجاهدت و کوشش طلاب در فراگیری علم بود. از آنجایی که فرزند سالاری و توجه به تربیت فرزند یکی از آداب رایج و نیکو در بین علماست، راستش را بخواهید همیشه دنبال این بودم که ببینم آیا این توصیه معظم له در شما تاثیر داشته یا خیر. اطلاع داشتم که شما به دروس نساجی مشغول بوده و بعد از شهادت اخوی مرحومتان، سراغ دروس دینی آمده‌اید اما متاسفانه هر چه فحص نمودم نه تقریری از شما یافتم و نه حتی یک حاشیه نگاری قابل توجه از شما به چشمم خورد.

تا اینکه مطلع شدم جنابعالی، در خصوص قضیه تعیین بازرس سازمان ملل برای ایران، نامه‌ایی

به حضرت استاد آملی لاریجانی نگارش نموده‌اید. البته این نامه نگاری‌های شما مسبوق به سابقه است، اما چون تاریخ نامه‌های قبلی عموماً مربوط به هیجانات بعد از انتخابات بود، و این اولین نامه بعد از فروکش کردن آن قلیانات محسوب می‌شد به سرعت پیگیر دسترسی به نامه مذکور شدم، اما نه از باب کسب خبر بلکه فقط و فقط به جهت اطلاع از میزان سواد دینی جنابعالی.

 

جناب آقای مهندس احمد منتظری

 

متاسفانه بعد از مطالعه متن نامه شما، به وضوح دریافتم که حد و اندازه قد و قامت شما، در حد برخی از همان جوانان جوزده کف خیابان‌هاست بلکه پایین تر! و صد البته با این تفاوت که آنها صادقانه دستبند سبز به دست، افکار درست یا غلط خود را فریاد می‌زنند، اما شما منافقانه با لباس دین، دروغ می‌گویید و بجاست در همین جا بابت این تشبیه از جوانان صادق جنبش سبز عذر خواهی کنم.

 

جناب آقای احمد منتظری

در پاسخ به نامه مذکور، شما را ارجاع می‌دهم به آیه‌ایی که نامه را با آن شروع کردم و همچنین صراحت آیه ۱۴۱ سوره نساء و اصل نهم قانون اساسی ایران و به شما برادرانه توصیه می‌کنم جهت مداقّه در خصوص این آیات، نه به همکارانتان در لندن و واشنگتن

که بلکه به تقریرات مرحوم پدرتان رجوع کنید! اما از این نامه پر از غلط شما که بگذریم ۲ سوال از شما دارم و سپس یک توصیه برادرانه:

 

۱) به جهت شرعی و اخلاقی رسم است بین تمام علماء سلف و خاندان آنها که پس از فوت مرجع یک خانواده، دفتر و دستگاهی که موجود بوده تماماً بسته شده و حتی در مواردی فرزند ارشد خانواده به خاطر حفظ جایگاه فقیه مرحوم و جلوگیری از هرگونه سوء استفاده ، اقدام به شکستن مهر و امضاء‌ها می‌کند، حال می‌شود بفرمایید به چه حقی و بهتر بگویم به چه نیتی بعد از فوت آیت الله منتظری از لطف و شفقت نظام اسلامی سوء استفاده کرده و دفتر معظم له را همچنان مفتوح نگه داشته‌اید؟ و با کمال وقاحت گاهاً‌ از همانجا اقدام به برقراری ارتباط با رسانه‌های شکلاً و ماهیتاً ضد اسلامی می‌کنید ؟

۲) در دهه ۶۰ سید مهدی هاشمی، تحت حمایت خاصه ابوی ساده‌لوحتان مرتکب لااقل ۱۰ فقره جنایات هولناک گردید که حتما از اسناد و مدارک غیرقابل انکار آن مطلع هستید؛ آیا بهتر نیست بجای توهین گاه و بی‌گاه به حاج‌احمد‌آقای خمینی و دلسوزی برای آخرت حضرت استاد آملی لاریجانی، به فکر آخرت پدرتان باشید و اولاً اذهان جامعه را نسبت به آن امر روشن کرده و در ثانی از عموم ملت ایران و خانواده‌های داغدیده طلب حلالیت کنید؟

و اما یک توصیه :
شما به عنوان یک انسان آزاد هستید هر تفکری داشته باشید، اما آیا بهتر نیست به علت عدم دارا بودن سواد دینی، لباس مقدس دین را از تن خارج کرده و صادقانه فرای نام دین و نسب خانوادگی، هم‌چون جوانان دیگری از این مرز و بوم به مبارزه با آن چیزی که مخالفش هستید بپردازید؟
همه موافقین و مخالفین مرحوم منتظری بزرگوار، متفق القول هستند به عالم بودن‌ ایشان. بهتر نیست برای وجهه علمی آن مرحوم ارزش قائل بوده و مستقل از این موقعیت، حرف دلتان را بزنید؟
آخر وقتی می‌بینم
هتاکان بی‌شرم و فحاشان گستاخ

به امام مظلوممان هادی النقی (علیه آلاف تحیة و الثناء) شما را حجة الاسلام خطاب می‌کنند نمی‌دانم بخندم یا اشک بریزم و تاسف بخورم بر حجة الشیطان بودن شما!

والســلام علی من اتبع هدی

طلبه ای از شهر قم


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:احمد +منتظری, :: 12:55 :: توسط : علی

به نقل از وب سایت 24 تیر - آیندنه از آن حزب الله ، امیر علی صفا

کارگردان عزیزِ “روی خط مرز”

وقتی بزرگوارانه فرمودید که قصد پاسخگویی به سوالات من را دارید،  بسیار خوشحال شدم و از شما خواهش کردم حالا که می‌خواهید بزرگواری کنید، لطفا هنگام نگارش پاسخ، مرا و ما را ببینید.درخواست کردم من را به عنوان یک جوان با تمام ویژگی‌هایی که برای‌تان ذکر کردم، پیش روی خود تصور کنید و همچون بزرگی که می‌خواهد راه و چاه را نشان کوچکی دهد، به اقناع ذهنم بیاندیشید.
اما متاسفانه انگار این دنیای پرفشار، ما را عادت داده که سوال بپرسیم برای کوبیدن و پاسخ دهیم برای طفره رفتن، بی خیال اقناع ذهن مخاطب.

خالق ِ “نخلستان تشنه”
انکار نمی‌کنم که من، شاید در جاهایی از سوالاتم از حد خارج، و به وادی احساسات افتاده‌ بودم. اما باور دارم اگر بگویم این خاصیت جوان بودن من است، شما این دلیل را از من خواهید پذیرفت و مرا درک می‌کنید، اما من نمی‌توانم از بزرگی چون شما، طفره رفتن از پاسخ را بپذیرم.

اندکی دیگر هم به من گوش می‌دهید؟ :

• نقد به پاسخ اول شما
بعید می‌دانم سوال اولم، آنقدر مبهم بوده باشد که فرهیخته‌ایی چون شما، متوجه نشود منظورم از خودکشی یک جوان در تونس، ایجاد “جرقه‌ایی” برای انقلاب‌های منطقه و مصر بوده، نه “علت” آن و بر همین مبنا از محضرتان پرسیدم به چه علت “دیگ به جوش” آمده‌ایی که شما از ملت ایران تصویر کرده‌اید، با اینهمه جرقه‌ایی که باز هم شما مدعی آن هستید، آتش‌افزا نمی‌شود؟!؟
جنبش سبز، نشان داده که هر گاه یار داشته باشد، توان آفریدن صحنه‌های جالبی را دارد و من بر همین اساس سوال پرسیدم، چرا به زعم شما این‌همه ظلم و ستم، این‌همه جنایت، این‌همه سیاهی، این‌همه بی‌عدالتی، باعث ایجاد طوفان در بین مردمی که با اسقاط دیکتاتورشان در ۳۰ سال قبل، نشان دادند از تمام مردم منطقه جلو‌تر هستند، نمی‌شود؟!؟ عیب از تصویر اشتباه و کاذب شماست، یا از مردم فهیم و غیور ایران؟

• نقد به پاسخ دوم شما
در علم حقوق، اگر کسی مطالبه‌ی طلبی از دیگری داشته باشد، و دیگری در مقام پاسخ بگوید “من می‌پذیرم که بدهکارم، اما بدهی را پرداخت کرده‌ام” آن بخش که گفته “من بدهکار بودنم را قبول دارم” از او پذیرفته می‌شود، اما برای بخش دوم سخنش، از او مدرک می‌خواهند.
با توجه به پاسخی که به من دادید، بگذارید فقط آن بخش را که قبول کرده‌اید شعار “موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت می‌شه” یک شعار “به دور از عقلانیت” و “احساسی” و “پوک” بوده که “فروریختن آوار ناگهانی یک سقف پوک بر سرکسی که از پوکی آن خبرندارد” نتیجه‌ی آن است را قبول کنم، و اما در خصوص بخش دوم فرمایش شما، که این پوک بودن شعار‌ها را به تمام انقلاب تسری داده‌اید، من مدرک ارائه دهم، تا قضاوت کنیم که شعار‌ها پوک بوده یا خیر :

گفتیم “خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست”، یکصد و هجده هزار نفر پرپر و میلیون‌ها میلیون جانباز سند پایداری ما بر این شعار است. سهم من برای این شعار، یک خواهر، یک دایی، و بی خوابی‌های شبانه‌ام به دلیل خس خس نفس‌های برادرم بوده است. پس شعارمان پوک و احساسی نبود و تا همیشه پای آن ایستاده‌ایم و هزینه‌ی آنرا هم پرداخت کرده‌ایم.

اما بیش از یکصد و شصت روز  است، رهبران یا همراهانی که نشان دادند در همراهی با جنبش سبز، صداقت دارند، اسیر شده‌اند. وقتی به عملکرد سبزها در این ۱۶۰ روز نگاه می‌کنم، حق می‌دهم که بگویید، شعارهای داده شده احساسی بوده است.

• نقد به پاسخ سوم شما
نوشته‌اید:
“مردم را جوری تربیت کرده ایم که از کشته شدن یک بیگناه ککشان نگزد اما با پاره شدن یک عکس امام سراسیمه به خیابانها بریزند.”
کاری به این ندارم که زشت است محمد نوری زاد عزیز، فهم مردم ایران را اینگونه به سخره بگیرد، فقط می‌خواهم بگویم بر اساس همین فرمایش خودتان، شما و همفکران‌تان در جایگاه اصلاح‌کننده‌ی فهم مردم ایران می‌توانید قرار بگیرید نه در جایگاه نماینده‌ی اکثریت آنها!

• نقد به پاسخ چهارم شما
در مقابل سوالی که چرا حاکمان امریکا را که آن‌همه جنایت به بهانه‌های دروغین(وجود سلاح در عراق، وجود بن لادن در افغانستان و …) انجام داده‌اند، با ویژگی راستگویی بر‌می‌شمرید نوشته‌اید :
“اما آنچه در آن نامه مورد نظرمن بوده است، روال جاری مردم آمریکاست و نه هیات حاکمه ی آن

با هم متن نامه هفتم شما را می‌خوانیم:
“مردمان آمریکا به‌گونه‌ای تربیت شده اند که اغلب دروغ نمی گویند، و از دروغ و دروغگو متنفرند. این اخلاق جاری، به صورت یک فرهنگ رایج، در همۀ ارکان حکومتی (!) نیز رخنه کرده است ….. یک مسؤل حکومتی (!) در آنجا، اگر دروغ بگوید، از جایگاه مسؤلیتی اش ساقط می شود. دامنه این مسؤلیت ها، هر چه به سمت رأس هرم و مسؤلین برتر کشور (!) می رود، سخت گیری ها نیز تشدید می شود”

نوری زاد عزیز؛ می‌بینی؟ نخلستان نسل ما، فرای از تفکرات، تشنه‌ی صداقت است.

• نقد به پاسخ پنجم شما
من هرگز خدای نکرده، شما را به خاطر توبه از گذشته‌تان مورد شماتت قرار نداده بودم. این حق مسلم شما و هر فرد دیگری‌ است. بلکه عرض من این بود که قلم شما زیباست؟ درست، اما با این تغییر عظیم فکری، و با این چرخش ۱۸۰ درجه، بهتر نیست تندروی را کمتر کرده و قدری منطقی تر باشید؟

کارگردان محترم “ما اهل مسجدیم”،
نسل ما از افراط متنفر است. قبول نمی‌کند حرف را از کسانی که روزگاری در روزنامه کیهان تند‌ترین انتقادها را متوجه طیف اصلاح‌طلب کرده اند و یکایک اصلاح‌طلبان را از دم تیغ تند و بی منطق قلمشان گذرانده اند، چفیه به گردن در دفاع از ولایت آنچنان زیاده‌روی کرده اند که حتی ولایت‌مداران واقعی هم مشمئز شده اند و مخاطب احساس تملق کرده،  حالا در کوتاه‌ترین زمان ممکن، در جبهه‌ی مقابل، گوی سبقت را از همان‌ها که تا دیروز به تلخ‌ترین زبان می‌کوبیدنشان رباییده‌اند.
جناب آقای نوری زاد،  ببخش من را اگر باز هم جوانی قاطی نوشته‌ام شد. اما چه کنم ؟
می‌بینی ؟ در هیچ‌ کجای نوشته‌ام اصل اتهاماتی را که به نظام متوجه نموده‌اید مورد نقد قرار نداده و انکار نکرده ام فقط خواستم با توسل به وجدان شما، بگویم نسل من خسته‌ و ملول است از تندروی و تندگویی، از رادیکالیسم، از دم دم مزاجی و از بی انصافی. ما تشنه‌ی صداقتیم، تشنه‌ی واقعیت، له له می‌زنیم برای یک جرعه واقع بینی.

دوستدار عاقب بخیری شما
امیرعلی صفا


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:امیر علی+نوری زاد, :: 12:46 :: توسط : علی

جناب نوری زاد سلام


این نامه را یکی از جوانان ایران زمین به شما، در پاسخ به دروغ نامه هایی که در طی این 2 سال اخیر نگاشته اید می نویسد.شما در 17 شماره از نامه هایی که نگاشته اید مطالب و سوالاتی را عنوان کردید و خواست خود را از نگارش این نامه ها اصلاح جامعه و نگرانی خود از ظلم هایی که در جامعه بوجود آمده بیان کرده و مخاطب خود را در آنها رهبر قرار داده و خواهان پاسخ ایشان به نامه های شما بوده اید.هر وقت نامه های شما را می خوانم و انتظار شما از رهبری برای پاسخ به آنها را ملاحظه می کنم یاد داستانی می افتم که مطمئنم شما بارها آن را شنیده اید.می گویند: روزی پشه ای بر روی یک درخت تنومند نشسته بود و هنگامی که خواست از روی آن بلند شود به درخت گفت، خودت را سفت بگیر که من می خواهم بلند شوم. درخت گفت او چه می گوید، برگی گفت هیچ وز وز می کند


ارسال شده در تاریخ : شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 16:47 :: توسط : علی

خانم زهرا ربانی املشی همسر محترم احمد منتظری

سلام علیکم

نامه شما رو در سایت ضد انقلابی جرس خواندم ، عذر خواهی میکنم شما به رهبر عزیز ایران نامه نوشتیددرسته؟ شما در نامه ای خطاب به حضرت آقا است به هزینه های پیش آمده برای موسوی و کروبی اشاره کرده اید و خواستار آزادی آنان شده اید! من از شما سوال میپرسم وقتی موسوی و کروبی همراه با همه گروه هها و رسانه های ضد انقلاب همگام برای نابودی انقلاب شدند شما کجا بودید؟ وقتی همسر محترم اکبر رفسنجانی در پرسش خبرنگار مبنی بر اینکه اگر موسوی رای نیاورد چه کار باید کرد؟ پاسخ داد به خیابان بریزید آیا امکان نداشت نامه ای به ایشان بنویسید و تذکر دهید که این سفارش شما ممکن است حادثه ای ناگوار پدید آورد؟؟؟


ارسال شده در تاریخ : شنبه 8 بهمن 1390برچسب:شعار +مردم+ایمان, :: 16:43 :: توسط : علی

درباره وبلاگ
یابن الحسن ایستاده ایم چون کوه ، مانده این چون صخره
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قرارگاه رمضان و آدرس gharargaheramazan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 498
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1